امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

ماه پیشونی

کوچه خاطرات 3

1393/6/12 17:38
نویسنده : مامان جون
272 بازدید
اشتراک گذاری

امروز سه ماه از بهترین روز زندگیم می گذره. روزی که خدای مهربون تو روبه من وبابایی هدیه داد وتو وارد زندگی ما شدی و گرمی بخش خانه ما...

 

3ماهگیت مبارک عزیزم....

نازنینم هر روزی که می گذره شیرین وشیرین تر می شی.

ناز و دوست داشتنی شدی.کارهای بامزه انجام می دی وحسابی دلبری می کنی .

مثلا: دستات رو مچ می کنی وحسابی لیس می زنی با سر وصدا...

 

 

بیناییت کامل شده واجسام دور وبرت را می بینی و خیره می شی بهشون..

 

 

تلویزیون تماشا می کنی با دقت کامل ...

 

 

خنده های قشنگت که دل آدمو می بره...

 

 

 

به شیوه خودت با دیگران حرف می زنی...

تا دلت بخواد آب دهنت می ره طوری که مدام لباسات رو خیس می کنی...

 خیلی بامزه عطسه می کنی سه تا پشت سرهم....

معمولا شبا از ساعت یک می خوابی تا ساعت 11 روز بعد و   بعد از ظهرها بیداری و دلت می خواد یکی کنارت باشه وباهات بازی کنه. 

 

 

اصلا تنها نمی مونی حسابی بغلی شدی و وقتی خونه هستیم مامانی مجبوره کناره تو باشه وبه خیلی از کاراش نمی رسه.

از عروسکهای بالای تختت می ترسی و وقتی روی سرت می چرخن چشاتو می بندی و می ترسی بیفتن رو سرت.

 

 

هستی جون در حال بوسیدن دست امیر محمد:

 

 

امیرمهدی تو رو ادیت می کنه و نمی ذاره بخوابی وتو هم می گی من خوابم میاد تو رو خدا بزار بخوابم.

 

 

اینم یه عکس سه نفره: پسرخاله و دختر خاله با امیر محمد عزیز:

 

 

حوصله ندارم .نمی خوام کسی رو ببینم. اصرار نکنید:

 

 

من و جوجوم، شما همه:

 

 

قایم شدم کسی پیدام نکنه:

 

اینم چندتا عکس دیگه (امیر محمد در ماه سوم زندگی) :

 

 

پایان سه ماهگی:   قد:           وزن:          دور سر:  

نازنینم: در میان کوچه سبز خیال شادیت حس قشنگیست که من می طلبم.

 

پسندها (3)

نظرات (1)

فاطمه & فائزه
11 شهریور 93 19:32
سلام ناااااااازی خداحفظش کنه به وب داداشی ما امین جون سربزنید خوشحال میشیم اگه با تبادل لینک موافقید بگید نظر فراموش نشه لطفا
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماه پیشونی می باشد