امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

ماه پیشونی

واکسن یک سالگی

یک سالگیت مبارک گلم.نازنیم حالا دیگه باید واکسن یکسالگی رو بزنی. ایندفعه واکسنت رو با چند روز تاخیر زدی.صبح زود من وتو باباجون باهم رفتیم مرکز بهداشت .کمی منتظر یودیم وبعداز قد و وزن که 9کیلو 800 گرم بودی نوبت به واکسن زدن رسید که برخلاف دفعه های قبلی که به ران پات تزریق می شد به بازوی راستت تزریق شد اولش یه کم گریه کردی وبعد باباجون بغلت کرد و آروم شدی.خداروشکر  بعد از واکسن تب نکردی و اذیت نشدی.
17 خرداد 1394

واکسن 6 ماهگی

کوچولوی نازم امروز  6 ماهه شدی و چهارمین دوره واکسن ها رو هم زدی. صبح زود حاضر شدیم و رفتیم مرکز بهداشت.حدود یکساعت طول کشید تا نوبت ما بشه و تو هم کلی کلافه شده بودی و هی جیغ میزدی و انگار دوست نداشتی تو اون محیط باشی. وقتی گذاشتمت رو تخت که واکسن بزنن، کلافه بودی و دوست داشتی که از اون محیط بیای بیرون و نق میزدی .اما از اونجایی که قلقلکی هستی شروع کردم به قلقک دادنت تا حواست پرت بشه . خانم دکتر هم اول دوتا قطره فلج اطفال به خوردت داد و بعد دو تا واکسن یکی به پای چپ و یکی هم به پای راستت تزریق کرد(واکسنهای مرحله سوم هپاتیت و کزاز). یه کم گریه کردی وبعد شیر خوردی و خوابیدی. رسیدیم خونه و من که می ترسیدم تب کنی قطره ...
12 آذر 1393

وای وای دوباره واکسن

پسر نازم چهار ماهه شدی و باید واکسن چهارماهگیت روبزنی. از چند روز قبل دوباره نگرانی به سراغم اومد واسترس زیادی داشتم که چی میشه وچقدر باید درد بکشی وگریه کنی.... اما صبح شنبه 12 مهر پایان چهارماهگی: صبح زود بیدار شدم وحاضر شدم وبعد لباسای تو رو پوشوندم که بیدارشدی وکلی سرحال بودی ومی خندیدی. خاله جون زنگ زد که باهامون بیاد وکمک کنه که من قبول نکردم وگفتم تنها میریم. باهم رفتیم و تو راه بیدار بودی وبا دقت به اطراف نگاه می کردی و مدام به مامان لبخند میزدی. تومرکز بهداشت وقتی که نوبت ما بود برای واکسن زدن خوابت گرفته بود ودوست داشتی بخوابی وهمش غر میزدی وبا صدای بلند یه چیزایی می گفتی که نمی دونم چی بود... منم بی ت...
13 مهر 1393

واکسن 2 ماهگی

امروز امیرمحمد من دو ماهه شد و باید واکسن دوماهگی رو بزنه. خیلی استرس دارم می ترسم خیلی درد بکشه ..... یا تب کنه .... قرار شد با خاله جون ساعت نه صبح بریم تا واکسن دوماهگی رو بزنیم. قبل از رفتن چند قطره استامینوفن خوردی تا بعد از واکسن تب نکنی. بعد از گرفتن قد و وزن دوماهگی نوبت ما شد و رفتیم تا واکسن رو بزنی. اولش خواب بودی وخاله جون کلی تلاش کرد بیدارت کنه. بیدارشدی و نگاه می کردی به اطراف که یکدفعه نیش سوزن رو احساس کردی و شروع کردی به گریه کردن و خیلی گریه کردی . عزیزم واکسنهای بدو تولدت رو  که شامل ب.ث.ژ - هپاتیت و قطره فلج اطفال بود همون روز اول تو بیمارستان بهت تزریق شد و حالا این دومین تجربه واکسن ...
12 مرداد 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماه پیشونی می باشد