کوچه خاطرات ۱۰
ماه دهم زندگی
روزا چقدر زود گذشت
دیگه وقت اون رسیده که مامان بره سر کار وچندساعتی رو دور از هم باشیم.
تو این ماه حسابی شیطون شدی وکلی منو اذیت می کنی.
به اسباب بازیا علاقه نشون نمیدی مدام از میز تلویزیون آویزونی.
دوست داری راه بری وخیلی تلاش می کنی با کمک گرفتن از وسایل وایسی راه بری وتعادل نداری و می خوری زمین.
واژه های مامان و بابا رو چندبار تکرار کردی .
9ماه و28 روزگی بای بای کردن رو یاد گرفتی.
9ماه و29 روزگی دست زدن رو یادگرفتی.
عاشق لباسشویی هستی وقتی که روشنه میری میشی پیشش ونگاش می کنی هر از گاهی هم چندتا جیغ میزنی وباهاش دعوا میکنی نمیدونم چرا.
علاقه وافری به سیم و تبلت و کنترل تلویزیون و کیبورد و موس وشارژرها داری و اینا وسایل بازیتن وحسابی سرگرمت می کنن.
دندونات یکی بعد از دیگری داره در میاد دومی هم در اومد مبارکت باشه.
این روزا که من میرم سرکار حسابی خاله ها و مامانی رو خسته می کنی وبه زحمت میندازی ممنونیم ازشون.
حسابی وروجک وشیطون شدی عسلم.
جیغ زدن یاد گرفتی مدام جیغ میزی و لذت میبری .
دست زدن رو هم یادگرفتی.
آشپزخونه یه مکان فوق العاده شده برای بازیات و درست کردن کلی کار برای من.
بازی با عینک من هم یه بازی جذاب دیگه برات شده که کاملا عینکم گشاد شده:
گاهی وقتا هم میری تو اتاقت و با اسباب بازیات بازی می کنی.
کندن برگ این گلها هم یه سرگرمی خیلی دوست داشتنی شده برات.بیچاره ها الان دیگه کچل شدن.