امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

ماه پیشونی

کوچه خاطرات 5

1393/8/12 16:43
نویسنده : مامان جون
291 بازدید
اشتراک گذاری

دیگه هوا سردشده و  گل پسر ما باید مواظب باشه تا سرما نخوره.

کوچولوی ناز ما تو ماه پنجم زندگی بسر می بره و هر روز شیطون تر از روز قبل میشه و...

 

آواها رو یاد گرفته وبرای فهموندن منظورش از یسری از آواها استفاده می کنه (4ماه و10 روزگی):

مثل: هی،نه،او،ای،قق،ه.

25مهر(4ماه و15 روزگی): امروز امیرمحمد مداد رو از دست من گرفت و وقتی من مقاومت کردم که مداد رو ندم با آوای هه ههه هه به معنی بده می خواست مداد رو بگیره و ولش نمی کرد.

وروجک دیگه استفاده از دستاشو یاد گرفته و همه وسایل رو با دستاش می گیره ولی هنوز نمی تونه خوب نگهشون داره.

 

هرچیزی رو هم که می گیره سریع می بره توی دهنش و می خوره.

 

وقتی هم که نمی تونه یه چیز رو بگیره ودستش نمی رسه با صدای بلند میگه هی هی هی....

 

کم کم داره یاد می گیره چهاردست و پا بشه و بره.

 

اینم یه کار جدیده دیگه است که یاد گرفته :  خوردن لبهاش.

 

مامانم منو گذاشته تو روروئک تا به کاراش برسه ولی من اصلا دوست ندارم:

 

حسابی دردری شدم و منتظرم تا دایی جون بغلم کنه و منو ببره بیرون:

 

آخرشب شده و مامانم می خواد منو بزور بخوابونه ولی من خوابم نمیاد:

 

اینم یه عکس از روز عید غدیر.  با این که تازه از بیرون رسیدیم ولی بازم دوست  دارم برم بیرون.

همش چشمم به دره که یکی بیاد ومنو ببره گردش.

 

یه کار جدید هم یاد گرفتم و اون اینه:

پام رو با دستم می گیرم و میارم نزدیک دهنم ولی هنوز موفق نشدم به دهنم برسونم وبخورمش ولی تلاشمو می کنم.

پایان 5ماهگی:   وزن:6800

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماه پیشونی می باشد